سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرفایی که ناگفته ماند ................

چون طلیعه نعمتها به شما رسید ، با ناسپاسى دنباله آن را مبرید . [نهج البلاغه]

نویسنده:   سودا(88/3/11 ::  4:42 عصر)


جلسه محاکمه عشق بود 

 

و قاضی عقل 

 ،

و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود 

 

یعنی فراموشی  ،

 

قلب تقاضای عفو عشق را داشت 

 

ولی همه اعضا با او مخالف بودند

 

قلب شروع کرد به طرفداری از عشق

 

آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی

 

ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی 

 

و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید 

 

حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟

 

همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند

 

تنها عقل و قلب در جلسه مادند

 

عقل گفت :دیدی قلب همه از عشق بیزارند

 

ولی من متحیرم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده

 

چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟

 

قلب نالید:که من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود 

 

و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند 

 

و فقط با عشق میتوانم یک قلب واقعی باشم  .

 

 

پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شوم  .




لیست کل یادداشت های این وبلاگ

صفحه اصلی

شناسنامه

ایمیل

 RSS 


کل بازدید:22499

بازدید امروز:12

بازدید دیروز:12


پارسی بلاگ

وبلاگ های فارسی

بخش مدیریت


پیوندهای روزانه

به کلبه ی من خوش آمدید [21]
[آرشیو(1)]



اوقات شرعی


درباره خودم

حرفایی که ناگفته ماند ................

لوگوی خودم

حرفایی که ناگفته ماند ................

لوگوی دوستان



لینک دوستان

مرگ شب
بابلی



آوای آشنا


اشتراک

 
>

آرشیو

فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388

. با پارسی بلاگ نویسندگی را آغاز کنید